• امروز : جمعه - ۱۴ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 3 May - 2024

شعری محلی از حسین صادقی؛ وخ بریم تو خونه محبوست کنام/ تا یکی پیدا شه عاروست کنام

  • 29 آذر 1395 - 10:27
شعری محلی از حسین صادقی؛ وخ بریم تو خونه محبوست کنام/ تا یکی پیدا شه عاروست کنام

شعر زیر سروده حسین صادقی از اعضای انجمن شعر پیچک انار است.

وی در خصوص این شعر گفت: «مخاطبین عزیز این شعر از نظر قوانین شعر ایرادات زیادی دارد خصوصا اگر بخواهیم با گویش محلی بگوییم لذا شما عزیران به این شعر از نظر محتوایی و طنزش نگاه کنید.»

آن شنیدستی که در اقصای غور
زنگ می‌زد گل پسر از راه دور
ای پدر تهران بیا عاشق شدم
پیش قلب دختری لایق شدم
این جوانت را ببین شمشادی است
شک نکن وقتش شده دامادی است
چون پدر این جمله‌ها را می‌شنید
خم به ابرو لب به دندان می‌کشید
چند روزی رفته تهران این پسر
تا بخواند درس و مشقی بر پدر
چند روزی رفته او یا هفت و هشت
رفت و اما این جوانک برگشت
بعد این مدت جوانک داده گیر
می‌کند گریه برایم زن بگیر
پشت گوشی با صدایی آتشین
این پدر گفتا به قاسم اینچنین:
قاسمو ول کن پدر پاپی نشو
بل بره این دختر عاشق هی نشو
قاسمو چر اینطر تو حیرون شدی
گل این تهرون تو اولیزون شدی
اینق بدبختی کشیدام صب تا شو
تا کسی باشی پدر بدبخ نشو
کم دویدام من صبا تا بنگ شوم
خورده کل دولخ تو اون خاکای دوم
سون می‌ومد اوا (آب‌ها) هادر شدام
ناخوشی اومد چق ناچر شدام
توی سفره نون جو بی‌یا مغو
توی پا پر ز آدورای جو
مادرت صب تا پسین قالی نباف
جای خود لاکی نزد ماسی نباف
وصلمون نیسه پدر این دخترو
گف قدیمی کفترو با کفترو
بیخیال از پند و اندرز پدر
روی حرف خود مانده گویا این پسر
چون پدر دیگر ندارد چاره‌ای
رفت تهران مثل یک آواره‌ای
تاببیند دخترک هم گل پسر
تا چه سازد یا کند خاکی به سر
ناگهان گوشی صدایش شد بلند
پشت گوشی بود جوان خوش پسند
زنگ زد قاسم: کجا هستی کجا
زود‌تر میدان آزادی بیا
منتظر هستم بیا پرکنده‌ام
منتظر با همسر آینده‌ام
همسرم، عشقم، گلم، ان مهجبین
زود بیا اینجا عروست را ببین
پیرمرد قصه با حالی عجیب
تا چه سازد توی این شهر عجیب
رفت و تا میدان آزادی رسید
طبق آدرس یک نفر آنجا بدید
رفت نزدیک و یهو رنگش پرید
دخترک را دید و یک نعره کشید
گفت: دخترو چادرت کو بی‌حیا
رو لبات سرخابه، مالوندی چرا
چارقدت کو اینق چر روغن زدی
لک شده کلت تو می‌جوغن زدی
بند زدی کفتات تو می‌عاروس شدی
کاکلت سیخی شده بدپوس شدی
زیر ابرو نازکه وشتی به چی
کاسه زانو پارهٔ اونوخ که چی
دامنت کو مانتوت کو دخترو
هم بل اون دنبورتو آنداس نجو
پ چرو آسین نداره پیرهنت
تنگ تمبونت چرو کو مادرت
دخترک با چهره‌ای زرد و غمین
رو به بابا کرد و گفتا اینچنین:
ای پدر کو دختری شمشادتم
گل پسر هستم‌‌ همان دامادتم
قاسمم بابا حواست کو کجاست
تیپ اینجوری زدم چون باصفاست
ناگهان بابا مثال پاتکی
تو دهان گل پسر زد چپکی
گفت: هم بل خاک عالم تو سرت
چی بگام، مردم بگن کو پسرت
اف به این شمشادیت جم کن بریم
تف به این دومادیت جم کن بریم
وخ بریم تو خونه محبوست کنام
تا یکی پیدا شه عاروست کنام

ثبت دیدگاه