• امروز : چهارشنبه - ۲ خرداد - ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 22 May - 2024

شعری از حسین فلاح‌پیشه؛ کلپکی دیدم نشسته بر زمین

  • 28 آبان 1395 - 7:06
شعری از حسین فلاح‌پیشه؛ کلپکی دیدم نشسته بر زمین

شعر زیر سروده حسین فلاح‌پیشه، یکی از شاعران جوان اناری است.

 

در مسیری اندرون زیر زمین

کلپکی دیدم نشسته بر زمین

با خودم گفتم که این کلپک چرا

در مسیری چادرش کرده به پا

پیش رفتم گفتمش کلپک سلام

از چه اینجا ساکنی گو یک کلام

نوامیدی اندرون سینه‌اش آمد پدید

در زمان درد و غمش شد ناپدید

گفت نوحا کشتی‌ات را ساختی

در پسش آن را به آب انداختی

جفت جفت حیوان گزیده ساختی

مولکان را از قلم انداختی

حالی این فرصت برایت بهتر است

تا که آری مهر مولک‌ها به دست

گفتمش این گفته‌ها خر می‌کنند؟

یا که خود چون صاحب عرعر می‌کنند؟

این طریق خواهش و اصرار نیست

در صداقت گفت کن این کار چیست!

لاجرم باز کرد زبان در راستی

درد خود گفت بی کمی و کاستی

گفت کِی آدم به فریادم بِرِس

وارهان جانم ازین آب کِنِس

از برای موش ها دام است چسب

جاهلی کردم شدم بر چسب نصب

راست میگفت مولک برگشته بخت

در گِلی گیر آمده چسبان و سخت

روزگارش تیره تر از شام مرگ

حال او یادآور پاییز و برگ

قصد کردم عقده از کارش رَهم

مرهمی بر زخم بسیارش نهم

فوری یک چوب از زمین برداشتم

زیر او چون اَهرمی بگذاشتم

از در همت بر آن زوری زدم

گویا یک سنگ بر قوری زدم

تقی آمد یک صدای آشنا

مهره هایش در کمر در رفت ز جا

روده اش نقش زمین شد وای من

دیگر او حتی نگفت اندک سخن

لیک زان یک میّت زرینه روی

می‌توان فهمید صدها گفت و گوی

این که در زندان شدن بی آب و نان

به که یک احمق سِتاند از تو جان

آری این پند است ما را بعد ازین

کلپکی چسبِ زمین دیدی نبین

 

 

 

 

ثبت دیدگاه