شعر زیر سروده مریم نامور، یکی از شاعران اناری است.
اینک که پشت پای تو ، باران گرفته است
بر گونه های پنجره غم ، جان گرفته است
در انزوای دور ِ جهان غلت می خورم
انگار خانه بوی زمستان گرفته است!
دیگر میان ِ ذهن ِ پریشان ِ لحظه ها
تصویر رد ِ پای تو ، جریان گرفته است!
با خاطرات ِ کهنه کلنجار می روم
لعنت به یاد او که گریبان گرفته است!
باران؟! به احترام ِ دل ِ خون ِ من ببار!
که اشک های شب زده! پایان گرفته است
دیگر حضور گرم تو ، گرمم نمی کند
من را غم ِ تو… آه ، کماکان، گرفته است!
به گوش های سنگ ِ خیابان رسیده که…
آواز های غم زده ای جان گرفته است!
ای کاش ،کاش ، کاش که… باران تمام شد
اما درون ِ من ، تب ِ طوفان گرفته است!