شعر زیر با عنوان «گفتوگو با خدا» سروده محمد گرجی، شاعر اناری است.
اگر کردم خدا را من ملاقات
ز او پرسم چنینی از عبارات
تو روزی کردهای تقسیم ناجور
گروهی سیم و زر همراه با زور
یکی را میدهی انواع شادی
گهی گردش کند با پول بادی
یکی را میدهی دکتر و دارو
یکی هم میزند در پول وارو
جوانی، را ندادی عمر پیری
یکی هم پیر و فرسوده اسیری
یکی مکه رود حاجی شود نام
یکی بیپول و گشنه نخورد شام
یکی را اعتباری بانک ملی
تو دادی پول هنگفتی که خیلی
یکی در نزد شاطر التماسی
بده نانی ندارم اسکناسی
یکی را میدهی علم و سیاست
یکی هم پشت میز و با ریاست
یکی قاتل یکی مقتول نیرنگ
که او در زندگیاش کرده است هنگ
یکی عاشق یکی معشوق لیلی
که عاشق عشق خود را نیست میلی
یکی بیپول و گشنه در خیابون
یکی چاه میکند اندر بیابون
گروهی زندگی در کاخ و ویلا
غذا در سفرهشان مانند شیلا
گروهی میخورن از نان خالی
ندارند هیچ از مال و منالی
شنیدم از خدا آیه نزول است
که این شاعر نیارید او فضول است
توای گرجی زحکمت مثل کوری
خدایا تو بده فهم و شعوری