شعر زیر سروده «فاطمه بلوچی، عضو انجمن شعر پیچک انار» است.
آی همشهری،کمی آهستهتر
سکههایت را به روی هم بریز
تازه خوابیده کنار گوش تو
چشمهای خسته مردی مریض
آی همشهری، کنار خانهات
کودکی بیشامِ شب، خوابیده است
مادرش تا صبح از بیچارگی
خوابِ مَردِ مُردهاش را دیده است
چند خانه آنطرفتر، یک جوان
تازه فهمیده که بابا میشود
جای خوشحالی، پر از بغض است چون
خرجش از دخلش دگر تا میشود
آن طرفتر، پیرِمردِ خستهای
در جهازِ دخترش وامانده است
اشکهایش گفته، یک فرد خسیس
از درِ یک خانه، او را رانده است
آی همشهری، سرِ هر سفرهات
یادِ مردِ خسته همسایه باش
کار سخت ظهر او را سوخته
دستِ کم، قدری برایش سایه باش
با صدای ضبطِ ماشینت اگر
از عزیزانت کمی، دل میبری
یادت آید آن زمان، از کودکی
آهِ چندین سالهاش را میخری