یک شهروند اناری با ارسال مقالهای به انارپرس نوشت: دوست دارم مخاطبم، نه به عنوان یک ایرانی، که چونان یک انسان به این نوشته نگاهی بیاندازد:
چند روز قبل سایت انارپرس مطلبی را با این تیتر منتشر کرد: «عکسی از یک صحنه تلخ در انار»، با کنجکاوی آن را باز کردم، اما در پایان با غم و اندوهی غریب مواجه شدم.
عکسی از سرگردانی زن افغان و دو کودکش در شبی سرد مقابل کلانتری ۱۳ انار
همه غم واندوه هم البته نه به خاطر خواندن این مطلب بود، چه، کم نیستند چنین وقایعی در پیرامونمان. مردم کشورهایی چون، عراق و سوریه و افغانستان و پاکستان و کثیری از کشورهای آفریقایی را میگویم، که در شرایطی به مراتب بدتر از وضع این زن و دو بچهاش به سر میبرند.
البته قصد نگارنده، تخطئه رفتار نیروی انتظامی هم نیست، چرا که ایشان نیز مسلماً با محدودیتها و الزاماتی روبرو هستند و در همه حال قادر به رعایت تمام جوانب نخواهند بود.
نگرانی و به تَبَع آن، غم و اندوه پس از آن، از خواندن نظراتی ناشی میشد که همشهریان عزیزم در پی این مطلب آورده بودند.
تعداد معدودی از این اظهارنظرها، انسانهای از همه جا راندهای چون افغانها را مستحق چنین برخوردی میدانستند، این همان نگاهی است که به نظر نگارنده نگاهی ضد انسانی است که شاید شخص اظهار کننده نیز از وجود چنین گرایشی در خود، نا آگاه باشد.
شخصی نوشته بود آن فرد افغان باید به کشور خود میرفت تا زن و بچهاش دچار چنین روزی نشوند. به این دوست عزیزم میخواهم بگویم که گیریم این فرد احتمالاً بیسواد و تبعاً فقیر و قطعاً بیچاره، باید چنان میکرد که شما میگویید؛ خب، زن و آن دو طفل معصوم را چه میکنید و چگونه توجیه خواهید کرد که در این شب سرد باید به انتظار برگشت احتمالی دلبندشان، در گوشهای چنان کز کرده و شب را به امیدی هر چند حداقلی صبح کنند.
نیاز به توضیح نیست که برونرفت افغانستان از این اوضاع نامساعد، به الزامات و اقداماتی نیاز دارد که چندان هم در دست این فرد گرفتار در ایران و زن و بچهاش نیست. شاید بگویید خب اگر او و سایر هموطنانش متحد میشدند و دست به کار، الآن اوضاع کشورشان اینگونه نبود. خواهشاً کمی فکر کنید، آیا این فرد بیسواد و کارگر ساده میتواند چنین فکر بلندپروازی را داشته باشد، که برای پیشرفت و برنامهریزی و ساماندهی کشورش، راهی افغانستان شود. اگر کوتاهی و قصوری بوده، از باسوادان و سردمداران و رهبران افغانی بوده، نه از شخصی که ذهنیتی برای عمل و اقدام لازم، ندارد.
شخص دیگری اینگونه بیان کرده بود که در صورت گذر ایرانیان به افغانستان، بیشتر از یک روز در افغانستان زنده نخواهند ماند؛ از مخاطبان عزیز این سایت میپرسم: با چنین تصوری میتوانیم سختیهای خرد کنندهای که بر سر دو طفل و یک زن میآید را توجیه کنیم؟ تأسف آورتر اینجاست، که همین تصورات و تفکرات پوچ و بیمعنی و خیالی، دستمایه عمل ما میشود و هر عمل ناشایستهای را شایسته جماعاتی چون افغانها میدانیم. چه زیبا گفت علی(ع) که مواظب افکارت باش که اعمالت میشود.
کاربر دیگری عنوان کرده بود که این شگرد افغانهاست که جلوی کلانتری مینشینند تا متهمشان آزاد شود.
باز هم سوال از مخاطبان عزیز: آیا میتوان این عمل یک افغان تنها و بیپناه را به حساب حیلهگری و سیاستمداری آنها گذاشت؟، اگر یک ایرانی، متهمی در بند داشته باشد، به فلان آشنایش امید دارد، به فلان بند قانونی، به فلان وکیل دادگستری، اما این زنی که جرمش متولد شدن در آن سوی مرزهای قراردادی انسانهاست، چه باید بکند؟
نه عزیزان من، آن زن افغان با دو طفل معصومش از روی حیلهگری، آنهم نیمه شب، کنار سردر کلانتری انتظار عزیزش را نمیکشد، از روی بیکسی و بیپناهی است، ازین روست که امیدی به همنوعانش که من و تو باشیم ندارد. میداند که من و تو ملاکمان ملیت است نه انسانیت.
قصد من تنها این است که متذکر شوم تا با پیشفرضهای ذهنیمان، که ناشی از معدود مشاهداتی است که داشتهایم، اجحاف و ظلم در حق این برادران دینیمان نکنیم و به قول یکی دیگر از کاربران محترم انارپرس قبل از قضاوت، کمی هم خودمان را جای دیگران بگذاریم.
باتشکر و سپاس، همشهری کوچکتان.