• امروز : دوشنبه - ۱۰ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 29 April - 2024

هخامنشیان در مصر

  • 14 تیر 1401 - 10:15
هخامنشیان در مصر

محمدرضا نسب عبداللهی: پادشاهی هخامنشی که نام خود را از جد بزرگش هخامنش گرفته در حدود ۵۵۰ تا ۳۳۱ پیش از میلاد بر ایران، بین‌النهرین، مصر، سوریه و آسیای صغیر حکومت می‌کرد. کوروش بزرگ در حدود ۵۵۰ پیش از میلاد با شکست‌دادن پدربزرگش]آستیاگ[  و ادغام پارس‌ها و مادها توانست پادشاهی بزرگ هخامنشیان را تشکیل دهد. در زمان داریوش بزرگ بین ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد، قلمروی هخامنشیان توسعه بیشتری یافت و از دره سند در شبه قاره هند تا شمال یونان و مصر را شامل گردید  و ملل مختلفی در پهنه‌ی این پادشاهی قرار گرفتند. فرزاد عابدی، دانشجوی دکترا باستان‌شناسی دانشگاه تهران در نشستی مجازی که از سوی موسسه نیمروز و انجمن علمی-دانشجویی ایران‌شناسی دانشگاه تهران برگزار شد به بررسی برخی از زوایای حضور هخامنشیان در مصر پرداخت. گزارش این سخنرانی را در ادامه می خوانید.

مصر به‌نوعی در واقع اسمش با خودش است یعنی ما وقتی از مصر صحبت می‌کنیم یک کوله‌باری از تمدن، انبوهی از یافته‌های باستان‌شناختی، سایت‌ها، محوطه‌ها، موزه‌های دنیا که آثار فرهنگی و تاریخی مصر را در خودشان جای داده‌اند. اسطوره‌های کهن و قدیمی که ما از مصر می‌شناسیم و با آن‌ها آشنایی داریم؛ فراعنه مصر، سلسله‌های پادشاهی مصر همه این‌ها چیزهایی هستند که ما وقتی از مصر صحبت می‌کنیم برای ما تداعی می‌شوند و به ذهن ما متبادر می‌شوند. اما یکی از آن دوره‌های تقریباً فراموش شده مصر که از اهمیت بسیار زیادی نیز برخوردار است دوره هخامنشی است که سعی می‌کنیم در این فرصت محدودی که داریم راجع‌به کلیاتی از این دوره صحبت بکنیم. اهمیت مصر از کجا ناشی می‌شد؟! مصر موقعیت جغرافیایی خاصی که دارد مخصوصاً تسلطش بر راه‌های دریایی و دریای مدیترانه اهمیتش را بسیار زیاد می‌کند. از طرف دیگری موقعیت جغرافیایی مصر به شکلی است که خیلی از طریق بخصوص راه‌های زمینی با سرزمین‌های مجاور خودش در ارتباط نیست؛ بیشتر ارتباطاتی که با مصر وجود دارد محدود هست به مسیرهای دریایی که این هم از یک جهت دیگر مصر را نسبت به سایر سرزمین‌هایی که ما در خاورمیانه با آن‌ها مواجهه هستیم، متفاوت می‌کند. موضوع بعدی بحث فرهنگ مصر است. فرهنگ مصر باستان است که در طول هزاران سال این فرهنگ با تغییرات خیلی کمی ادامه پیدا می‌کند. باور به خدایانی که از قبل وجود داشته برای هزاران سال ادامه پیدا می‌کند، در فرهنگ مادی، فرهنگ اجتماعی مردم برای هزاران سال تغییرات خیلی کمی ایجاد می‌شود. و حکومت‌ها و سلسله‌های بیگانه‌ای که در مصر حضور پیدا می‌کنند و بر مصر حاکمیت دارند این‌ها تأثیرات محدودی را روی مصر می‌گذارند و حتی تأثیر می‌پذیرفتند تا اینکه تأثیر بگذارند. در دوره‌ی هخامنشی اهمیت این سرزمین چه بوده که باعث می‌شود هخامنشی‌ها تصمیم بگیرند که این سرزمین را به قلمروی گسترده خودشان اضافه بکنند و آنجا را تسخیر بکنند. علاوه‌بر این مواردی که گفته شد تسلط مصر بر راه‌های تجاری، ثروت زیادی که سرزمین مصردارد، ثروت طبیعی که سرزمین مصر دارد، بحث محصولات کشاورزی خاصی که در آن منطقه است که به لطف رودخانه‌ی نیل این محصولات کشت می‌شدند. همه این‌ها عواملی بوده که مصر را به یک هدف دم‌دستی و ارزشمند برای هخامنشی‌ها تبدیل می‌کرده. و از طرف دیگر یک عامل سیاسی مهم دیگری که باعث می‌شد هخامنشی‌ها به فکر تسخیر مصر بیافتند بحث اتحادیه‌ای هست که همزمان با شکل‌گیری شاهنشاهی هخامنشی بین سه دولت بزرگ آن زمان یعنی مصر، لودیه و بابل اتفاق می‌افتد. اتحادیه‌ای که احتمالاً هدف اصلی‌اش این بوده که جلوی قدرت گرفتن سلسله‌ی جدید یعنی هخامنشی، این سلسله جدید را که فردی بنام کوروش پایه‌گذاری کرده بگیرند ولی متأسفانه، متاسفانه برای خودشان، موفق نبودند و یکی پس‌از دیگری سقوط کردند. اول لودیه بعد بابل و نهایتاً نوبت به مصر رسید. به هرحال کوروش دوران زندگیش به اتمام رسیده بود و کمبوجیه این مسئولیت را ادامه داد و کمبوجیه موفق شد نهایتاً مصر را تسخیر بکند.

یکسری داستان‌های دراماتیکی در این بین، مخصوصاً از طرف متون یونانی نقل می‌شود که کمبوجیه از پادشاه مصر درخواست کرد که دخترش را بفرستد برای ازدواج با او، اما پادشاه مصر این کار را نکرد و به جای او یک دختری از جایگاهی پایین‌تر را فرستاد و زمانی که اون دختر به پیش کمبوجیه رفت باعث عصبانیت کمبوجیه شد و نهایتاً تصمیم گرفت که بخاطر این بی‌احترامی که شده به مصر حمله بکند. داستان‌های این‌چنینی را ما داریم؛ مخصوصاً در متون یونانی به کرات به این‌سری داستان اشاره می‌شود اما نمی‌تواند برای قضاوت ما برای علت حمله هخامنشی‌ها به مصر مبنا قرار گیرند. به نظر خودم همان اتحادیه‌ای که شکل گرفته در دوره‌ی بعد از سقوط ماد و در آستانه سقوط ماد توسط این سه دولت مصر، لودیه و بابل اهمیت این موضوع را به هخامنشی‌ها نشان داده بود که این سه دولت می‌توانند تهدیدهای مهمی در آینده باشند و جلوی قدرت فرامنطقه‌ای را که هخامنشی‌ها در فکر ایجادش بودند بگیرند و مشکل برایش ایجاد کنند. بنابراین این عامل سیاسی را بسیار قوی احساس می‌کنم باید بوده باشد و همین زمینه را فراهم کرده باشد برای تصمیم هخامنشی‌ها برای حمله به مصر و نهایتاً حمله‌ای که اتفاق می‌افتد و مصر به بخشی از قلمرو هخامنشی‌ها تبدیل می‌شود. اما در دوره‌بندی تاریخ مصر ما با مشهورترین نقسیم‌بندی که آشنا هستیم بحث تقسیم‌بندی مانتو، کاهن معروف مصری از دوره‌ی بطلمیوسی است. بر اساس این تقسیم‌بندی، ما با سی‌ویک سلسله مواجه هستیم که معروف است به دوران سلسله‌ها و دوتا از این سی‌ویک سلسله دوره‌های تسلط هخامنشی‌ها بر مصر است. سلسله‌ی بیست‌وهفتم و سلسله‌ی سی‌ویکم. این‌ها را ما براساس تقسیم‌بندی کاهن مصری داریم که متن یونانی یعنی آقای مانتو از خودش به جای گذاشته است. در این تقسیم‌بندی که از مانتو ارائه شده است اطلاعات جزئی هست که شاید برای خیلی از کسانی که آشنایی ندارند با این متن جالب توجه باشد. مانتو پادشاهان مربوط به هر سلسله را با جزئیات ذکر سال‌های حکومتشان آورده است. نسخه‌های مختلفی از نوشته‌های مانتو برجای مانده است اما در نسخه‌های معروف‌تری که برجای مانده و امروز به دست ما رسیده است یک تقسیم‌بندی جالبی هست که نشان می‌دهد چقدر به اطلاعات جزئی دسترسی داشته است.

در یکی از این ورژن‌ها در مورد سلسله بیست‌وهفتم اسامی پادشاهان را به این شرح یاد می‌کند: کمبوجیه ۶ سال، داریوش اول ۳۶  سال، خشایارشا ۲۱  سال، و بعد از فردی یاد می‌کند بنام آرتابانوس یا اردوان، اردوان ۷ ماه، اردشیر اول ۴۱ سال، خشایارشا دوم ۲  ماه، سغدیان ۷ ماه، داریوش دوم ۱۹ سال، که نهایتاً می‌شود صد و بیست‌وچهار سال و چهار ماه. ممکن است برای خیلی‌ها اردوان تازگی داشته باشد که اردوان از کجا پیدا شده! این کدام یک از شاهان هخامنشی بوده که ما تا به الان چیزی از او نشنیده‌ایم! این اردوان همان اردوان هزار بد است که به‌نوعی عامل اصلی قتل خشایارشا است و ما در سایر متون اطلاعاتی در مورد اینکه خود این فرد به پادشاهی رسیده باشد نداریم. اما اینجا به عنوان یکی از پادشاهان سلسله بیست‌وهفتم مصر از او یاد می‌شود؛ که خود این موضوعی هست که می‌شود روی آن یک کار پژوهشی گسترده‌ای صورت بگیرد که چرا مانتو در این لیستی که ارائه کرده از اردوان هم به عنوان شاهان هخامنشی یاد کرده که هفت ماه حکومت کرده. به هرحال نشان‌ می دهد که او اطلاعات جزئی از کسانی که در رأس حکومت در دوره هخامنشی بوده اند، داشته.

در یکی دیگر از ورژن‌هایش از هفت‌ماه پادشاهی مغ یاد می‌کند. این مغ مدت بین داریوش و کمبوجیه را پر کرده برای هفت ماه همان گئومات مغ هست که باز اطلاعات جزئی این فرد را نشان می‌دهد و اصلاً خود این لیستی که این فرد به نگارش درآورده را تبدیل می‌کند به یک منبعی برای تاریخ نگاری حتی سلسله هخامنشی و شاهان این سلسله. مورد بعدی همان سلسله سی‌ویکم است چون هخامنشیان یکپارچه از دوره‌ی کمبوجیه تا آخر مصر را در اختیار نداشتند. در ابتدا یعنی دوره اول دوره کمبوجیه تا دوره‌ی داریوش دوم بود و بعد به دنبال شورشی که در مصر اتفاق می‌افتد مصر از قلمرو شاهنشاهی هخامنشی جدا می‌شود و دوره اردشیر دوم مصر جزء قلمرو هخامنشی شاهنشاهی نیست و در دوره اردشیر سوم مجدداً هخامنشیان موفق می‌شوند مصر را به تسخیر خودشان درآورند و تا پایان دوره هخامنشی تا زمان حمله اسکندر این ادامه پیدا می‌کند که نهایتاً به اسکندر می‌رسد. همین‌که شخصی مثل مانتو می‌آید و هخامنشی‌ها را در ضمن سلسله‌های سی‌ویک گانه تاریخ مصر قرار می‌دهد و بعد دوره بعدی را جدا می‌کند. چه دوره اسکندر باشد چه دوره بطلمیوسی‌ها باشد این نشان می‌دهد که هخامنشی‌ها یک تفاوت‌های جدی و عمده‌ای با یونانی‌ها و اسکندر داشتند. و این تفاوت‌ها جدی بین سلسله‌های مصری را تقویت می‌کند. ممکن است بعضی‌ها بگویند که آن عناوینی که برای این‌ها استفاده می‌شد ممکن است که بعداً برای اسکندر نیز استفاده شده باشد عناوینی مثل پسررعد و بگویند که فقط مختص به دوره هخامنشی نیست.

اما موضوعی که وجود دارد این است که از منظر یک مورخ که در قرن سوم قبل از میلاد یعنی به فاصله نزدیکی بعد از سقوط هخامنشی‌ها زندگی می‌کرده سلسله‌های بیست‌وهفتم و سی‌ویکم جزئی از سلسله‌های پیشین مصر هستند. یعنی هیچ تفاوت عمده‌ای، هیچ تغییر عمده‌ای چه در فرهنگ مصر چه در سیاست مصر در طول دوره‌ی این‌ها اتفاق نیفتاده بود. همان روندی که در ابتدا وجود داشته همان روند ادامه پیدا کرده. هرچند یک تغییرات جزئی قطعاً اتفاق افتاده ولی این تغییرات جزئی در حدی نبوده که ما بخواهیم آن‌ها را مربوط به دوره‌های جداگانه‌ای بدانیم و این موضوع هست که یکی از موضوعات جدی که هخامنشی‌ها را از سایر سلسله‌های بیگانه بعدی مثل یونانی‌ها و بطلموسی‌هایی که می‌آیند در مصر حکومت می‌کنند از این‌ها جدا می‌کند. این کلیاتی در مورد اهمیت مصر و تقسیم‌بندی سلسله‌ها در تاریخ مصر بود.

چرایی نگاه منفی متون یونانی نسبت به کمبوجیه و خشایارشا

متون یونانی نسبت به این کمبوجیه و خشاریارشا نگاه خیلی منفی دارند که نگاه منفی نسبت به کمبوجیه احتمالاً به دلیل این است که مصر در دوره کمبوجیه به تسخیر هخامنشی‌ها درمی‌آید. و بخش زیادی از اطلاعاتی که یونانی‌ها در متون خودشان می‌آورند در مورد دوره هخامنشی و حمله هخامنشی‌ها به مصر، از خود مصری‌ها گرفتند یعنی نخبگان مصری چه همزمان با دوره‌ی هرودوت زندگی می‌کردند و چه بعد از او زندگی می‌کردند.

بنابراین طبیعتاً بین طبقه‌ی بزرگ از این نخبگان مصری که احتمالاً یا جایگاه‌های خودشان را در دوره هخامنشی از دست دادند یا احتمالاً به آن مقدار قبلی حقوق دریافت نمی‌کردند یا از آن امتیازات برخوردار نبودند؛ هخامنشی‌ها آدم‌های منفوری بودند و از این جهت کسی که باعث قرار گرفتن مصر در قلمرو هخامنشی‌ها شده بود شخص کمبوجیه بود به همین دلیل است که این میزان از تنفر نسبت به کمبوجیه را ما می‌بینیم که نقدها و روایت‌هایی برای هردوت نقل می‌کنند و هردوت آن‌ها را به ما انتقال می‌دهد.  اما خشایارشا هم دقیقاً همین موضوع را ما درمورد یونان و مناطق آسیای صغیر داریم چون خشایارشا به هرحال آتن را تسخیر می‌کند و به تصرف خودش در می‌آورد به مدت یک سال و آن هیمنه‌ی آتن را و یونان را از بین می‌برد، به هرحال این یک ضربه اجتماعی و فرهنگی و سمبلیک بزرگی بوده و بخش بزرگی از جامعه الیت یونانی که این‌ها این تنفر را نسبت به خشایارشا در قالب شکل دادن به شخصیت عجیب و غریب و دیوسانی که تلاش می‌کنند از خشایارشا ارائه بدهند ما این را می‌بینیم. مثلاً همسرش جوان‌ها را می‌کشد که خودش جوان بماند، یا آن ویژگی‌های مفصلی که در مورد خشایارشا می‌آورند ویژگی‌هایی منفی که ذکر می‌کنند.  ولی متأسفانه این روایت‌ها مشکل اصلی این است که نسبت به این دو پادشاه خیلی نگاه منفی وجود دارد و این نگاه منفی متأسفانه مبنا قرار می‌گیرد و بعدها هم برای مورخان ایرانی و هم برای مورخان معروف خارجی، مثلاً خود ویل‌دورانت را ما می‌بینیم که تحت تأثیر همین تفکر است. و تاریخ خودش را بخشی‌اش را تحت تأثیر همین تفکر می‌نویسد. بعداً فلسفه‌های مفصلی را در این موورد می‌بافند که مثلاً پادشاهان فاتح ویژگی‌های مثبت دارند مثل کوروش و داریوش و فرزندان پادشاهان فاتح به‌نوعی می‌نشینند سر سفره آماده و از نعمات آن سفره آماده بهره‌مند می‌شوند و به همین دلیل است که آن لیاقت کافی را برای اداره کشور ندارند. این واقعاً هنوز هم در خیلی از مدارس و دانشگاه‌های ما موضوع دارد تدریس می‌شود. این نکته‌ی اسف‌بار ماجرا اینجاست.

کشف بقایای لشکر گمشده کمبوجیه در مصر

در سال ۱۹۹۶ گزارشی از شبکه‌ی دیسکاوری‌چنل منتشر می‌شود که یک هیئت باستان‌شناسی ایتالیایی در منطقه‌ی سیوا در غرب مصر در نزدیکی مرز لیبی به تعداد زیادی ابزار و زیورآلات برخورد کردند که خیلی قابل مقایسه است با زیورآلات و ابزارهایی که بخصوص در نقش‌برجسته‌های تخت جمشید می‌بینیم، در لباس سربازان پارسی می‌بینیم؛ گوشواره‌هایشان، دستبندهایشان و مواردی این‌چنینی. متاسفانه کار این هیئت هیچوقت به پایان نرسید و هیچوقت گزارشی مفصل و دقیقی از این کاوش و احتمالاً بررسی که آنجا انجام شده منتشر نشده است و برای همین به گزارش دیسکاوری محدود شد و بعداً هم عذر ایم گروه را از مصر خواستند و از آنجا خارج شدند و دیگر هیچ علاقه‌ای برای ادامه بررسی این موضوع وجود نداشت که آیا این ابزار می‌توانند همان لشکر گمشده‌ی کمبوجیه باشند که گرفتار طوفان شن شدند در جریان لشکرکشی به سرزمین آمونی‌ها یا خیر.  اطلاعات بیشتری تا الان از این موضوع منتشر نشد اما عکس‌هایی که منشر شد نشان می‌داد که احتمالاً ما با یک شواهد جدی مواجه بودیم و اگر که کار دقیق‌تری آنجا انجام می‌شد حتماً می‌توانست یک تصویر روشنی را شاید از دوره‌ی هخامنشی و دروه کمبوجیه در مصر برای ما به تصویر بکشد که متأسفانه این اتفاق نیفتاد.

داریوش هخامنشی و مصر

بعد از کمبوجیه ما دوره گئومات مغ را داریم و در این دوره خیلی اتفاق خاصی را در مصر شاهد نیستیم تا اینکه نهایتاً داریوش به قدرت می‌رسد و همزمان با این دوره شورشی در مصر اتفاق می‌افتد و شخص داریوش با لشکری در مصر حضور پیدا می‌کند و آنجا را مجدداً فتح می‌کند. در سال چهارم پادشاهی داریوش اتفاق مهمی که در مصر شاهد هستیم بحث ساخت‌وسازهای معبد هیبیس یا در واقع الخارقه‌ی مصر در منطقه‌ای است که بافت بیابانی دارد. آنجا می‌بینیم که ساخت‌وساز مفصلی را در معبدی به نام معبد هیلیب دارد داریوش در این معبد ما در جاهای مختلف نقش‌برجسته‌های داریوش را در قالب فرعون مصری، با ظاهر فرعون مصری می‌بینیم از دوران کودکی داریوش که خدایگان مصری درحال شیردادن به او هستند تا دوره‌های بعدی که تأییدیه‌ی خودش را دارد از خدایان مصری دریافت می‌کند و مهمتر از همه در معبد هیبیس ما برای اولین بار یک دایرهالمعارف از خدایان مصری داریم یعنی برای اولین‌بار تصویر تعداد خیلی زیادی از خدایان مصری را به‌صورت ردیفی به تصویر می‌کشند برای اولین بار. یعنی هخامنشی‌ها دایرهالمعارف خدایان مصری را انجا برای اولین‌بار به تصویر می‌کشند هر تصویری از هر خدایی که ما هیچ جای دیگری نمی‎توانیم پیدا بکنیم در نقش‌برجسته‌های هیبیس می‌توانیم پیدا بکنیم. این یکی از نکات خیلی جالبی هست که معبد هیبیس دارد و متأسفانه تا الان نه خارجی‌ها خیلی روش کار کردند و نه ایرانی‌ها که اصلاً ما این معبد را درست نمی شناسیم. یک نکته دیگری که درمورد معبد هیبیس هست یک مقداری باز باید به عقب برگردیم. کیهان‌شناسی یا اسطوره‌شناسی مصر باستان، همیشه از جنگ بین بین دو خدا یا رقابت بین دو خدا می‌بینیم که صحبت می‎شود. خدای هوروس و خدای ست. در واقع اگر به صورت کوتاه بخواهم توضیح بدهم. در آغاز خلقت ما خدای رع را داریم که این خدای رع خودش خدای خورشید است و خدای برتر مرحله‌ی اول مصری‌ها است. یا خدای برتر دوره‌ی آرکاییک خدایان مصری است.

از خدای رع فرزندان زیادی به دنیا می‌آید که دوتا از این‌ها خدایان آسریس و ست هستند که با همدیگر برادر هستند که آسریس پادشاهی خدایان را برعهده داشته ولی با خیانت برادرش ست کشته می‌شود و بدنش قطعه‌قطعه می‌شود و قطعات مختلف بدنش در سرتاسر کشور مصر پخش می‎شود. همسر آسریس که درواقع ما این را به نام ایزیس می‌شناسیم یا آیسیس می‌شناسیم. این می‌گردد و در سرتاسر مصر قطعات بدن بریده شده و تکه‌تکه شده آسیریس را پیدا می‌کند و آن‎ها را به هم وصل می‌کند و با این شوهری که زنده شده مجدداً هم آغوش می‌شود و از او باردار می‌شود و بعد از این ماجرا آسیریس تبدیل می‌شود به خدای مردگان و فرزندی که حاصل این هم‌آغوشی هست می‌شود خدای هوروس و خدای هوروس تبدیل می‌شود به یک رقیب جدی برای ست، ستی که بعد از کشتن برادرش به نوعی درواقع جای برادرش را گرفته بوده و تبدیل شده بود به پادشاه خدایان. هوروس تبدیل می‌شود به یک رقیب جدی برای ست. جنگ‌های زیادی دارند این‌ها با هم که نهایتاً در یکی از این جنگ‌ها با حقه‌ای که هوروس انجام می‌دهد موفق می‌شود که ست را شکست دهد. و ست تبدیل می‌شود به پادشاه مناطق شن‌زارها مناطق بیابانی و به نوعی تبدیل می‌شود به نیروی منفی در بین خدایان مصری. یجورایی شبیه به خدای هادس در یونان. یا یجورایی شبیه به اهریمن در باورهای ما ایرانی‌های باستان مثلاً. ایرانی‌های باستان.

این داستان که مجدداً داشتم تعریف می‌کردم خیلی شبیه به داستان کمبوجیه و بردیا هم هست. از یک جنبه‌هایی این نیز می‌تواند موضوع یک مقاله دیگر باشد. بعد از این ماجرا مردمان مصر یعنی بخش بزرگی از مردمان مصر دو گروه می‌شوند یعنی گروهی از این‌ها خدای ست را به عنوان خدای برتر باور و قبول داشتند و گروهی خدای هوروس را. مخصوصاً در مناطق شن‌زارها مناطق بیابانی و بادیه‌نشین‌ها این‌ها بیشتر به خدای ست باور داشتند. کاری که هخامنشی‌ها انجام می‌دهند یجورایی برقرار کردن صلح بین این دو گروه است. اما چکار می‌کنند! در همین معبد هیبیس یک تصویری داریم از خدای هوروس. خدای هوروس که احتمالاً ممکن است تصویرش را هم دیده باشند هم شما و هم خیلی از مخاطبین. هوروس درحالی که یک نیزه در دست دارد و یک ماری که زیر پایش هست دارد می‌کشد. تصویر، تصویر هوروس است با سر شاهین هوروس. منتها ما کتیبه‌ای که در دست داریم نوشته که این خدای ست است یعنی هخامنشی‌ها با این کار بدنبال ایجاد یک پیوند هستند بین باورمندان به ست و باورمندان به هوروس. یجورایی دارند بین مناطق شن‌زار و مناطق بیابانی مناطق واقع‌الخارقه، و مردمان دلتای نیل یک‌جورایی دارند اتحاد و همبستگی ایجاد می‌کنند با یکی کردن ست و هرورس.

این شاید یکی از جالب‌ترین اقدامات مذهبی هخامنشیان باشد در طول حیات سیاسی خودشان که واقعاً هوشمندی سیاسی این سلسله را نشان می‌دهد.

تدفین در مصر باستان و ایران هخامنشی

ما شیوه رایج تدفینی که در مصر سراغ داریم بحث مومیایی کردن است ولی در تدفین هخامنشیان چیزی به عنوان مومیایی کردن نداریم. تدفین هخامنشی‌ها در قالب تابوت‌های سنگی انجام می‌شود. براساس باورهای ادیان ایران باستان، چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش نباید با جسد مرده نباید آلوده شوند و به همین دلیل جسد را در تابوت‌های سنگی قرار می‌دادند که تماسی با این‌ها نداشته باشد. بعضی‌ها آمده‌اند یک سری ارتباط‌هایی فرض کردند بین مثلاً شیوه‌ی تدفین آرامگاه‌های صخره‌ای که در دوره‌ی داریوش رایج می‌شود در میان هخامنشی‌ها با نوع تدفینی که در مقبره‌ی حتشپسوت در مصر سرغ داریم و تدفینی که مثلاً داخل صخره انجام شده است و این‌ها. ولی من خودم با این موضوع موافق نیستم چون روند آرامگاه‌های صخره‌ای از بحث گوردخمه‌ها شروع می‌شود و بعد از آن گوردخمه‌ها به آرامگاه‎های صخره‌ای تبدیل می شود و نهایتاً می‌رسد به آن شکل خاصی که از آرامگاه‎های صخره‌ای که در دوره‌ی داریوش داریم.

هزینه ساخت معبد هیبیس

معمولاً هزینه‌های معابد، پرستش‌گاه‌ها و بناهای عام‌المنفعه از مالیات خود سرزمین‌ها برداشت می‌شده یعنی مالیاتی که خود مردمان آن سرزمین به دولت هخامنشی پرداخت می‌کردند . بخشی از این مالیات‌ها طبیعتاً به بناهای عام‌المنفعه اختصاص پیدا می کرد که یکی از این‌ها هم معابد و پرستش‌گاه‌ها بودند و معبد هیبیس هم از این قاعده مستثنا نیست.

آزاده باشید

 موضوع دیگری که لازم می‌بینم در انتهای بحث بگویم با توجه به کامنتی که یکی از مخاطبین پیج خودم زیر پوستر این برنامه گذاشته بود. بنده‌خدا نوشته بود که شما هنوز حضور هخامنشیان در ایران را ثابت نکردید بعد رفتید سراغ هخامنشیان در مصر، جوابی که من برای ایشان دارم، اتفاقاً از این مسیر ما وارد می‌شویم چون انقدر که از هخامنشیان در خارج از مرزهای کنونی ایران شواهد داریم در ایران فعلی شاید نداشته باشیم. من فقط می‌خواهم به این بنده‌خدا اگر این فایل را دید یا بقیه دوستانی که شبیه به ایشون فکر می‌کنند این نکته را بگویم که واقعاً اگر به باور شما در دوره‌ی مثلاً پهلوی خیلی از این ساختمان‌های تخت جمشید ساخته شده در دوره‌ی پهلوی مثلاً دوره‌ی هخامنشی را آمدند مطرح کردند و بیان کردند فقط یک نکته را می‌خواهم به ایشان بگویم که چقدر در آن دوره ایران بودجه داشته که اینقدر پول بدهد به دولت‌های مصر، ترکیه، لبنان، افغانستان، پاکستان، سوریه، همه این کشورهای منطقه و حتی خود یونان، چقدر واقعاً ثروتمند بوده دولت پهلوی که به همه‌ی این‌ها پول داده که این‌ها بیایند یک سری آثاری را در یک قالبی بعد با هنرهای محلی باستانی خودشان ترکیب بکنند و بیایند این‌ها را در یک پروژه‌ی خیلی عجیب و غریبی زیر خروارها خاک دفن کنند و بعد این‌ها را خودشان بکشند بیرون؛ که مثلاً رضاشاه نامی آمده این پول هنگفت را بهشون داده است که چنین کاری بکنند.

ببینید واقعاً در هیچ کجای دنیا مردم نمی‌آیند تاریخ سرزمین خودشان را با این حجم از آثار و یافته‌ها زیر سوال ببرند این واقعاً دردآور است و نه فقط به عنوان یک ایرانی بلکه به عنوان کسی که انصاف دارد و از روی انصاف نگاه می‌کند چون بعضی از این افراد ممکن است صبغه‌های مذهبی داشته باشند من می‌خواهم به این‌ها بگویم که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. حداقل این همه شواهد و مدارکی که دارد ارائه می‌شود در جاهای مختلف، در سرزمین‌های مختلف، و متأسفانه نه در خارج این علاقه نسبت به هخامنشی‌ها وجود دارد و نه در داخل این علاقه نسبت به هخامنشی‌ها وجود دارد. دیگر شما حداقل هخامنشی‌های بیچاره را نکوبید شما حداقل، من می‌گویم همه حرف‌های شما درست، بیایید حرف‌های خودتان را در بوته آزمایش بگذارید با این شواهدی که ما داریم راجع‌به‌ش صحبت می‌کنیم.

ثبت دیدگاه