نگین احمدی طهرانی
عضو تحریریه انارپرس
هر روزمان در پی تاوانهای گذشتگانمان گذشت،
نسلی بودیم که هرگز وقت نکردیم به آینده فکر کنیم،
نسلی که حتی نیازهایی را که حقمان بود هم نداشتیم
نسلی که تا به خودمان آمدیم
آب نداشتیم
تا آمدیم نفسی تازه کنیم
هوا نداشتیم
و تا آمدیم
روشنی زندگی به دلمان بنشیند
برق نداشتیم،
نسلی بودیم که تا آمدیم رو پای خود بایستیم، محدودیتها قامتمان را خم کرد،
نسلی که نه تنها خودمان
بلکه مقامها و دستاوردهایمان هم عجیب بود،
برای مثال
رتبه دوم افسردگی،
هزاران هزار کودک کار
و میلیونها بیکار،
و دستاوردهایی که تا جانی برای ماندن هست و زبانی برای گفتن، ادامه دارد.
نسلی بودیم که آرزوهایمان را در فیسبوک مان گذاشتیم تا نکند آنها را به گور ببریم و کسی نفهمد،
نسلی که دوستیمان مجازی بود، عاشقانههایمان مجازی بود،
بازیهایمان مجازی بود
و حتی زندگیهایمان هم مجازی بود،
اما تنهاییهایمان، غمهایمان و سختیهایمان همه و همه حقیقت محض بود،
نسلی که با وجود تمام سختیهایمان میگفتند: «نسل امروز نسل پیشرفتگیها و امکانات است!»
اما گویی یادشان رفته
اگر ما امروز نسل پیشرفته هستیم
اگر زندگیهایمان آسان شده،
هرگز آرامش نداریم
شاید امروز راحت به مدرسه میرویم
اما هرگز در مدرسه نمیخندیم،
شاید امروز دیگر آب از سر کوه نمی اوریم،
اما دیگر آب برای آوردن نداریم
شاید امروز هر چیزی را که برای زندگیهایمان بخواهیم راحت بهدست آوریم
اما دیگر زندگی نمیکنیم که در پی نیازهای زندگیمان باشیم
آری
ما نسلی بودیم که دنیایمان در یک چارچوب شیشهای خلاصه شد،
خلاصه؛
شاید ما نسل سوخته نبودیم
اما نسلی بودیم که نابود شدیم…