شعر زیر سروده مریم حسنخانی یکی از شاعران توانمند انار است.
گفته بودی کنار میآیم
با نبودت..
چقدر خندیدم…
مست بودم شب عروسی تو…
با یک اجبار تلخ رقصیدم…
.
اتفاق است….. ساده میافتد..
مثل آبی که میچکد از دست !!
من تو را دیدم و …….دلم لرزید
عصر پاییز سرد…
یادت هست ؟؟؟!!
.
آش نذری و کاسه چینی
صوت استاد و ربنا هم، مست..
در که وا شد به دست تو برخورد
کاسه افتاد و تکّه تکّه..شکست..
.
شرم در چشم..و خم بروی زمین…
جمع کردی شکستهها ،تک تک..
وای بر من … چه کرده بودم… آخ..؟
منِ بی دست و پا….. منِ دلقک !!
.
پرده آتشین اشکی باز
بسته شد در نگاه سر مستت
خون چکید از گل همین کاسه…
بی هوا رفت خارِ آن دستت…
.
لب گزیدم ز درد دستانت…
چشمهایم ز حدقه زد بیرون..
قلبم انگار ناگهان افتاد..
روی دستان رنگیت ..از خون
.
رد خونی که ریخت در کوچه
تا دم خانهات مرا…… آورد
کاشکی بر زبان میآوردم
آنچه تابِ مرا… به سر آورد
.
رفتی ..اما شروع این قصه
ابتدایی ز اشک.. لبریز است
گونههای به گِل نشسته من…
شرحِ این ماجرای پاییز است…
.
اتفاق است ساده می افتد..
مثل آشی که ریختم به زمین
مثل قلبی که ریختی بر هم
مثل عشقی که پا گرفت …..همین
.
وای بر من… منِ هنوز عاشق
*وای بر تو ….توی گذشته ز من
عاشقانه …….تو را پرستیدم
عاقلانه……….گذشته ای از من
.
گاهی انگار …..زندگی با ما
سر نوعی ستمگری دارد
میکشاند تو را به سمت کسی
که فقط قصد دلبری دارد
.
با خودت فکر میکنی ای وای
چقدر شانس با تو همراه است
زندگی….. موذیانه می خندد
این شروعی از اشک و از آه است
..
میروی خسته در خیابانها….
جدول و خط شبیه نامه اوست..
نامه هایی که عاشقت میکرد
با شروعی که دارمت.. من دوست…
.
تا یکی را به قد و قامت او…
در خیابان و کوچه میبینی…
پیش رویت سیاه میشود و…
وسط کوچه ای و میشینی…..
.
از هزار و سیصد و هفتاد…
بیست سال و چقدر میگذرد؟؟؟
سال و ماهو.. و هفته در من گم…
مرده شور دلِ… مرا …ببرد..
.
این حصار عجوزه عشق است…
دست من را نشانده در زنجیر…
بیست سال و چقدر..میگذرد..
خسته از خاطرات دامن گیر..
مریم حسنخانی(ا.حسینی)