خبرگزاری باشگاه خبرنگاران: محمود بصیری بازیگر ارزشمند سینما و تلویزیون متولد ۱۳۲۶ شهرستان انار کرمان است که در کارنامه هنری خود بازی در حدود ۸۰ فیلم سینمایی و تلویزیونی را دارد و اکثر ما بازی شیرین وی را در مجموعههای تلویزیونی «آرایشگاه زیبا» و «هتل» مرضیه برومند را به یاد داریم. چند سالی بود که چهره این هنرمند محبوب را بر پرده نقرهای و قاب تلویزیون ندیدهایم. به بهانه بازی در سریال «سیگنال موجود است» و بازگشت دوباره وی به عالم هنر به گفتگوی دوستانه با این هنرمند عزیز نشستهایم.
از خودتان بگویید؟
محمود بصیری هستم. پدرم اهل شهر بابک و مادرم اهل شهر انار از توابع استان کرمان هستند.
کودکی شما چگونه گذشت؟
۴ ساله بودم که از شهر انار کرمان به یزد نقل مکان کردیم، خانوادهام مرا پیش خالههایم گذاشتند و خودشان به تهران آمدند و از ۴ سالگی بزرگ شده محله عباسی معروف به عباس خاکی تهران هستم و الان ۶۴ سال است که در این منطقه زندگی میکنیم.
بازی و تفریح دوران کودکیتان چی بود؟
در بچگی آواز میخواندم همسایههای خالهام مدام میگفتند این بچه را پیش ما بگذارید برایمان بخواند.
در زمان کودکی با بچههای محل چادرهای مادرامون رو میآوردیم و در کوچه هیئت درست میکردیم. در ماه محرم نقش طفلان مسلم را بازی میکردیم، در مناسبتهای دیگر هم قصه مینوشتیم، کارگردانی و بازیگری میکردیم.
از چه زمانی بازیگری را شروع کردید؟
در ۱۵ – ۱۶ سالگی تئاتری بازی میکردم که در یکی از اجراها داریوش اسدزاده که آن زمان رئیس تئاتر نصر بود، بعد از دیدن تئاتر به من گفتند پسرجان دوست داری در تئاتر بازی کنی؟ جوون بودم گفتم چون به این گروه تئاتر قول دادم، باید برای این کار به مسافرت بروم. ان شاء الله وقتی برگشتم میام پیش شما. با آن گروه تئاتر به مسافرت رفتم و کلی سختی کشیدم. ۳ ماه در یک مسافرخانهای که هیچ چیز نداشت ماندگار شدیم و کار کردیم و با این سختیها وارد عرصه بازیگری شدم.
خاطرهای از فعالیتتان در عرصه تئاتر دارید؟
برای تئاتری به نام «ترن شیکاگو» به تبریز رفتیم که استقبال زیادی از آن شد. شرایط بسیار سختی بود. ۳ ماه تبریز، ۱ ماه ارومیه و … آن را اجرا میکردیم. من هیچ وقت برای پول کار نکردم و دوست داشتم مردم با دیدن کارها خوشحال شوند.
چطور وارد عرصه سینما شدید؟
در آن زمان مادرم در یک خیاط خانه کار میکرد. یک روز خانمی برای تحویل گرفتن لباسش عجله داشت و وقتی که مادرم علت این عجله را جویا شد، متوجه شد که همسر احمد شیرازی از فیلمبردارهاست و در رابطه با علاقه من به بازیگری برایش گفت و رفتم سر فیلمبرداری.
در سال ۱۳۴۹ سر فیلم سینمایی «خروس» رفتم که داوود رشیدی در آن زمان رئیس واحد نمایش تلویزیون بود و برایم زحماتی کشید. ایشان دید خوبی داشت. دید من هنر دارم ولی ممکنه بلد نباشم از آن هنر استفاده کنم.
داوود رشیدی من را سر کلاساشون در دانشگاه تهران بردند و افتخار ۴ سال شاگردیشان نصیبم شد. داوود رشیدی هم برادر بزرگتر و واقعا یک جاهایی عین پدر برایم بوده است.
اولین کاری که برایم کردند من را به مرحوم محمود استاد محمد معرفی کرد، بعد به علی حاتمی سر کار «سلطان صاحبقران» معرفی کرد و در آن بازی کردم.
از همکاریتون با علی حاتمی برایمان بگویید؟
سر پروژهای بودیم که علی حاتمی به من گفت: محمودجان در لالهزار را بستند و بازیگران لالهزار هر کدام خرج ۴-۵ نفر را میدهند. (با بغض) این سفره که اینجا انداختیم، حق آنها هم هست ولی نمیدانم کجا هستند و چه طور پیداشون کنم؟ من پیگیر شدم، دیدم یکی از بازیگران در بهشت زهرا بر سر قبرها قرآن میخواند و ۱۰ تا ۸ تومنی بهش پول میدهند. آن روز تا غروب صبر کردم که کارش تمام شود و رفتم سمتش. حالش را پرسیدم و گفتم: آدرستو میدهی؟ حاتمی با همه شماها کار دارد و آدرساشون را به علی حاتمی دادم و آنها هم آمدند سر کار. علی حاتمی به من گفت: فکر نمیکردم آنقدر راحت بتوانی پیداشان کنی؟
از کار با علی حاتمی بگویید؟
آن فرهنگ، هنر و ادبی که بود را علی حاتمی ساخته بود. زمانی که شما میرفتید سر کار علی حاتمی، عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، علی نصیریان، محمد علی کشاورز و همه این افراد جمع آن بودند و خود علی حاتمی سر مقاله همه آنها بود. خیلی از علی حاتمی خاطره دارم. علی حاتمی، دکتر ساعدی و داریوش مهرجویی کارگردانهایی بودند که سر از نهال و خاک ایران در میآوردند و مینوشتند.
الگوی شما در بازیگری چیست؟
الگو و کتاب من مردم هستند. هنر در مردم است. اگر با دقت زندگی مردم را ببینیم، متوجه میشویم که همه دارند بازی میکنند. بهترین دانشگاه برای بازیگری زندگی مردم است. سیاه لشکری در پشت صحنه هم دانشگاه است؛ چون در پشت صحنه خوب و بد بازیگری را متوجه میشویم. من در هر جای این سینما کار کردهام.
اگر زمان به گذشته برگردد باز هم بازیگر میشوید؟
اگر همین روح، فکر و جسم را داشته باشم باز هم بازیگر میشوم و همین کار را انجام میدهم.
نقشی را که تا کنون بازی کردهاید و بیشتر دوست داشتید چی بوده؟
از دید مردم «آرایشگاه زیبا» یکی از بهترینها بوده است.
از همکاریتان با خانم برومند برایمان بگویید؟
تمام کارهای برومند مثل هم نیستند. آدمهایی را که انتخاب میکنه کاملا درست و بجاست همانند علی حاتمی. ما همچین افرادی را در این حرفه کم داریم. مثلا اگر از من نوعی خوشش نیاید ولی قصهای که نوشته شده نقشی دارد که من میتوانم بازی کنم، میگوید دعوتش کنید و استقبال کنید ازش و هم بدرقه خوب ازش کنید.
خاطرهای از خانواده رشیدی برایمان هم بگویید؟
خانم احترام برومند همسر داوود رشیدی خانم قابل احترامی هستند و کاملا با برنامهاند. من روزی بیمار شده بودم (سرما خورده بودم) ایشان تماس گرفتند جویای حالم شوند. زمانی که متوجه شدند که حالم خوب نیست یک قابلمه سوپ درست کردند و با آژانس برایم فرستادند. یک همچین محبتی در حق من کردند. به این کارها معرفت میگویند که نه خریدنی است و نه تقسیم کردنی. باید در خون آدم باشد.
از «بدون شرح» بگویید؟
در «بدون شرح» مهدی مظلومی دید خوبی داشت و آدما را خوب انتخاب کرده بود. خانم مینو فرشچی خیلی خوب من را میشناختند. دو خط برایم مینوشت و من به کمک خود نویسنده و افراد گروه آن را ۱۰ خط میکردم ولی افرادی هستند که دو صفحه مینویسند و هیچ کاری نمیشود کرد.
چرا نقش کمدی بازی میکنید؟
بگذارید یک خاطره برایتان تعریف کنم. ۲۰ اسفند ۱۳۹۱ روزنامهای من را برای مصاحبه دعوت کرد و گفتند به بیمارستان سرطانی محک برویم، در آنجا بچههای بین ۱-۱۳ ساله هستند که با دیدن شما شاد میشوند!! گفتم من ۸-۹ ساله که بیکار هستم آنها از من چه میدانند؟! ولی به خاطر خدا برای خوشحال کردنشان کاری میکنم و آن شب برایم یک دست لباس حاجی فیروز به همراه کلاه حاضر کردند و قرار شد که در آنجا نگویند محمود بصیری هستم و فقط مددکار آنجا میدانست و من برای اینکه شناسایی نشوم، سبیل خود را زدم و از خانه خودم را سیاه کردم و لباس پوشیدم و حاجی فیروز شدم و با یک روزنامه در دستم رفتم سمت بیمارستان سرطانی محک.
رفتم به کعبه کعبه را دیدم
گفتم کعبه تو از خاکی من هم خاک
چرا باید که من دورت بگردم
ندا آمد که با پا آمدی باید بگردی
برو با دل بیا تا من بگردم
(با بغض) با این نیت رفتم، داخل بیمارستان و شروع کردم به خواندن:
ابراب خودم ساملی علیکم
ابراب خودم سر تو بالا کن
ابراب خودم بزبز قندی
بابا عید اومده چرا نمیخندی ….
در خصوص تب بازیگران که بین جوانها هست چه پیشنهادی دارید؟
به نظر من جوانهایی که میخواهند بازیگر شوند، اول باید بازیگری را بشناسند. زمانی که ندانند بازیگری چیست؟ کلاس رفتن برایشان بیفایده خواهد بود، باید تئاترهای خوب، متوسط و بد را ببینند و در نظر داشته باشند که بازیگری شغل محسوب نمیشود یک شغل داشته باشند.
وضعیت سینمای ایران را چه طور میبینید؟
بنیاد فارابی خیلی خوب شروع شد ولی تبدیل شد به بنیاد خرابی. در این سالهای اخیر چه اتفاقی در سینما دارد میافتد! آدمی میآید که خیلی خوب، مومن، انسان و … است ولی واقعا این کاره نیست. با آبرو میآید با شرمندگی میرود.
رئیس آنجا باید امثال ما را فرا بخواند، مثلا بگوید این کار را داریم و شما چی دارید؟ مثلا رامبد جوان، پسرخاله من نیست که، ولی برنامهای ساخته است که همه در مورد خندوانه صحبت میکنند. اگر من سرمایهای داشته باشم، افرادی مثل مینو فرشچی، اکبر رادی، ساعدی و … را دعوت میکردم و نظرهایشان را جویا میشدم.